در 13 سپتامبر 1973، توماس هیتیت بیشتر به عنوان چرم چهره شناخته می شود، تبر در کارگاه خود را تیز می کند. عصبانیت دیروز باعث خشم او شد. چگونه، چگونه او می تواند فرار کند، از جهان ساده و روشن خود فرار کند؟ او الان کجاست؟ آیا او به اداره پلیس می رود؟ آیا او خواستار کمک است؟ اما چه کسی او را باور خواهد کرد؟ نه، در اینجا هیچ عارضه ای وجود ندارد. اما با این وجود خوب خواهد بود که دختر کوچک را پیدا کنید. در جایی یک ضربه شلاق زنگ زد. چرم چرم فکر می کرد که اگر این ضربه با قربانی دیروز ارتباط داشته باشد، خوب خواهد بود. یک دقیقه بعد تلفن زنگ زد. دختر مضطرب می خواست که کلبه را فورا ببیند. کسب و کار به نوبه خود شدیدتر و شدیدتر شد. شاید زمان آن رسیده است که یک اره بنزینی بریزد و به بازدیدکنندگان جوان خوش آمدید، که به طرز غیر منتظره در روستای همسایه ظاهر شد.
جزئیات برنامه:
نظر یافت نشد